Web Analytics Made Easy - Statcounter

 به پیچ دوم راه پله دفتر که رسیدم سایه ی خمیده ی مادری که طفل شیرخوارش به سینه ی وی چسبیده بود را روی دیوار دیدم،بیست سی دقیقه پیش سرایدار ساختمان پیامک زده بود که خانم جوانی با بچه ی شیرخوارش روی پله های دفتر منتظر شماست ، سایه ی ساکن و بی حرکت مادر روی دیوار تنها با حرکات دست ولب طفل که در جستجوی قوت خویش بود وادارم کرد  تا با  صدای سرفه ای ساختگی حضورم را اطلاع دهم بی خبرم از اینکه  مادرسر به دیوار در خوابی عمیق فرورفته و طفل معصوم در جستجوی  شیر بدن مادر  را می‌ کاود  ،هنوز به راه پله ای که زن جوان آرمیده بود نرسیده بودم که ناخوداگاه این قطعه شعر سید علی صالحی به ذهنم خطور کرد که  طوری از کنار زندگی میگذرم که نه زانوی آهوی  بی جفت بلرزد و نه این دل ناماندگار بی درمان لذا طوری قدم از قدم برداشتم که مبادا صدای قدم هایم  سکوت و آرامش حاکم بر حال و هوای بانوی خسته و طفل گرسنه اش که در جستجوی شیر بود برهم بزند هرچند که این آهوی بی جفت خسته تر از آن بود که با قدم های من از خواب بیدار شود علیرغم اینکه مطمئن بودم صدای درِ دفتر توان بیدار باش به خواب عمیق مادر را  ندارد اما طوری با احتیاط  در دفتر را باز کردم که کوچکترین صدایی سبب آزار مادر نشود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

معمولا وکلای  جوان در دو سه سال ابتدایی اشتغال به حرفه وکالت  نه توان استخدام منشی و آبدارچی دارند و نه ضرورتش را احساس می کنند من هم از این قاعده مستثنی نبودم و لذا چندین دقیقه پیش از سررسید ساعت اولین ملاقاتم به دفتر می رفتم تا  ضمن جمع و جور کردن محل کارم، چای تازه دمی تیار کنم و آماده ی شنیدن دردل مراجعین. هم اینکه سوت کتری آب‌جوش بلند شد صدای زنگ در دفتر نیز شنیدم همان آهوی بی جفت بود که در راه پله چرت قیلیوله ای زده بود. غزال بانوی هجده نوزده ساله  ای بود که طفل شیرخوارش را به سینه گرفته عزمش را جزم کرده بود تا حق و حقوقش را از ماترک *مشتی بگیرد:

چهار سال پیشتر سر سیاهی زمستان بود که مشتی پی راننده ی کامیونش پرسون پرسون آمده بود تا قهوه خانه حاج بابام ، می گفت از شوفرهای جاده شنیده که آخرین بار ده چرخ مشتی را اینجا دیدن که توی برف گیرکرده و بعد از او هیچ خبری از راننده و کامیون بهش نرسیده و حالا آمده پی راننده و کامیونش. سرمای هوا و بوران برف آنقدری  بود که تمام کامیون دارها را زمین گیر کرده بود و مشتی  هم که با ماشین های اداره راه تا آنجا آمده بود همراه با بقیه کامیون دارها آنشب داخل قهوه خونه ی حاج بابا صبح کردند.صبح که رفتم ظرف و ظروف راننده ها  که نیمرو و نون و پنیرشون خوردن و از قهوه خانه حاج بابا راهی جاده شده بودند جمع کنم دیدم غریبه ای که آمده بود پی شوفر و ده چرخش با  حاج بابا  داره پچ پچ می کنه  و زیر چشمی هم نگاهی به من داره،تا صلوه ظهر هرجایی که می رفتم نگاه مردغریبه دنبالم بود تا اذان ظهر که سید، خادم امامزاده ی ده آمد قهوه خونه،کل روستا خبر داشتند هرجا که عقد و صیغه ای در میون باشه سید هم آنجاست.

قبل از ناهار سید پیش نماز شد و چندتایی مسافر و حاج بابا و مرد غریبه بهش اقتدا کردند،نماز جماعت که تموم شد مرد غریبه از وسط جماعت بلند شد و گفت:من حسن ...هستم دوستان و رفقا مشتی حسن صدام می کنن ،بخت و اقبال من این بود که رد و پی ده چرخ و شوفری که قرار بود هفته ی پیش تهرون باشه را تا اینجا،قهوه ی خونه ی حاج بابا بگیرم و برف دیشب شد بهونه ی موندن اینجا و طلوع آفتاب روی رخ غزال مشتی شد بهونه ی نرفتن حالا من اینجا در حضور این سید اولا پیغمبر و شما که چند دقیقه پیش بهش اقتدا کردید این دختر و از باباش خواستگاری می کنم تا اگر بخت یار بود و یار اهل غروب نشده داخل امامزاده عقدش کنم وشام کل اهل ده ولیمه ی این وصلت کنم.

در روستای ما رسم بوده و هست که دختر به ۱۳ نرسیده بایستی اولین شکمش و زاییده باشه و من نزدیک  به  ۱۵ سالگی بودم و .. همین شد که  تامشتی پا پیش گذاشت و مرا از حاج بابام خواستگاری کرد همه اهل محل گفتن چی میخوای بهتر از این، ماشین سنگین که داره،تهرونی نیست که هست،معلومه انقدری داره که میخواد کل ده و ولیمه کنه استخاره نداره دختر دست به دستش بده و از این روستای نکبت گرفته که نه از آسمونش رحمت میاد و نه از زمینش برکت برو.به خیال خام خانمی کردن توی خونه ی مشتی تن دادم به عقد مردی که سنش کم از بابام نداشت.

هنوز برف اول زمستون تهرون ندیده بودم که باردار شدم،مشتی دو شب اول هفته خونه بود و پنج شب و روز هفته می گفت جاده است و مشغول سرکشی به شوفرها. مشتی کامل مردی بود که من خیال می کردم مرد خونه ی من هست و پدر توراهی ام تا اینکه  ...

جنازه ی مشتی حسن چند ماه پیش پای بساط تریاک و مشروب در خانه ای واقع در شمال شهر کشف می شود و در مراسم خاکپساری اش غزال حاج بابا متوجه می شود که مشتی چهار زن عقدی و چندین زن صیغه ای داشته که از هر کدام لااقل یک بچه یادگار گذاشته. زن و بچه های مشتی به قدری که گلیمشون رااز آب بکشند از مال و اموال مشتی دراین سالها برده و خورده بودند وتنها کسی از این نمد نه کلاهی نصیبش شده بود نه گلیمی داشت که از آب بیرون بکشه غزال حاج بابا بود ،به قول خودش وقت دنیا آمدنش نافش و با بختک نحسی بریده بودند.دختر جوانی که با ده سکه به عقد مشتی درآمده بود و حالا جز همان مهریه و سهم الارثی که اندازه ی انگشت های دست و پای خودش و نازنین زهرا شریک دارد هیچ چیزی از دار دنیا ندارد.

زنی جوان با طفلی شیرخوار که ونگ و ونگ های وقت و بی وقتش خبر از گرسنگی و خالی بودن سینه ی مادر از شیر می داد حسب اظهاراتی که داشت صاحب ثروتی بودند که کل روستای آباء و اجدادی اش را می توانست بخرد اما آن روز معطل یک لیوان شیر بود تا شکم خودش را نیم سیر کند و شیره اش را به دهان طفل پدر مرده بگذارد.قسمت مشتی حسن از فرزند،همگی ذکور بود و او نداشتن دختر و شوق به داشتن دختر ولو زنگوله ی پای تابوت را بهانه ی تجدید فراش ولو مستمر کرده بود،طوری که اهل محل و دوست و اشنا از قول مشتی نقل می کردند که گفته بوده تا دختردار نشم ول کن نیستم و همین که خدا دختزی بهم داد کل زندگی ام به نامش می کنم.همین شیاع وصحبت شده بود دلیل غزال خانم برای پیگیری و یافتن طریقی برای احراز صحت و سقم این فرضیه که آیا مشتی حسن پس از تولد نازنین زهرا چنین کاری کرده یا نه؟

با چنین فرضی پس از اخذ گواهی حصر ووراثت در قالب درخواست تحریر ترکه*سعی در شناسایی اموال مشتی و احراز صحت وسقم شایعه موصوف داشتم...

روزی که استعلام اداره ثبت و سایر ارگان های دولتی به دادگاه رسید بلافاصله با  غزال خانم تماس گرفتم که خاموش بود،براش پیغام گذاشتم که آنچه که از قول مشتی نقل می شده درست هست و مشتی چند روز پس از تولد دخترتون بیشتر اموالش را به نامش کرده،فقط مراقب باش سایر ورثه از این موضوع مطلع نشوند تا خبرت کنم.ازخوشحالی اینکه توانسته بودم حقوق دختری بی پناه و طفل معصوم را تمام و کمال احیاء کنم برای خودم مهمانی یک نفره ای ترتیب دادم.از بهترین رستوران شهر ناهار مفصلی سفارش دادم تا در دفتر با خیالی آسوده پس از یکسال و چندماه تلاش دلی از عزا درآورم.لقمه ی اول به دوم نرسیده بود که همزمانی صدای کوبیدن درِ دفتر و زنگ درآنقدر برایم غیر منتظره بود که نزدیک بود لقمه ی دلخوشی تمام شدن پرونده بلای جانم شود.

غزال خانم و نازنین زهرا بودند،زن جوان رنگ به رخ نداشت و از استرس مدام پشت پلکش می پرید و دستانش می لرزید،از میز مهمانی تک نفره ام لیوانی نوشابه پرکرد و لاجرعه سر کشید و روی صندلی دفتر رها شد...

چندتا از فرزندان مشتی حسن به زن ساده پیغام داده بودند که وکیل تو با ما تبانی کرده و قرار شده چندبرابر حق الوکاله ای که قرار است تو بهش بدهی از ما بگیرد و پرونده را به نفع ما برگرداند ،همین خبر کذب سبب پریدگی رنگ غزال خانم و نگرانی اش شده بود.متن پیامک ارسالی فرزند بزرگ مشتی و بردار ناتنی اش را از گوشی زن جوان پرینت کردم تا بابت اتهامی که زده بودند *در دادسرا از ایشان شاکی شوم اما از حیث راحتی خیال غزال خانم به وی گفتم بهتر است همین امروز در حضور خودش،با مدعیان کذاب قرار ملاقات بگذارم....

پشت اتاق کارم اتاقکی شبیه به کتابخانه ای کوچک داشتم که مکان مناسبی بود برای استراحت و مخفی شدن زن جوان و طفل شیرخواره اش تا شاهد و ناظر گفتگوی من و فرزندان مشتی باشد...از زمان فوت مشتی تا زمان وصول پاسخ استعلامات مراجع دولتی زن جوان و طفل معصوم علیرغم سهیم بودن در اموال مشتی ولو به عنوان سهم الارث و مهریه ولی فرزندان زیاده خواه مشتی حاضر به پرداخت ریالی تا تمام شدن تشریفات دادگاه نبودندحالا فرصت خوبی بود تا برای ماه های آتی خرجی زن جوان و فرزندش را تامین کنم لذا شرط همکاری با فرزندان مشتی را اوردن پول نقد به عنوان پیش پرداخت و نشانه ی حسن نیت دانستم...

فرزندان مشتی شروع کردند به چانه زنی برای خرید شرافت وکیل که وثیقه ی حرفه اش بود و غزال خانم نیز پشت در شاهد و ناظر ترفند وکیل ،بالاخره یک سال و چندماه اموال نازنین زهرا نزد ایشان بود و باید اجاره ی کامیون ها را می دادند...کیف پول که روی میز گذاشته شد غزال خانم را صدا زدم تا هم به عنوان شاهد اتهام فرزندان مشتی گزارش110را یادداشت کند هم کیف پول را به عنوان بخشی از اجاره ی کامیون های مشتی بردارد ،چهره ی فرزندان مشتی زمان سررسیدن پلیس110 و تنظیم گزارش دیدنی بود

وکیل دادگستری

*آنچه از اموال متوفی به جا می ماند را ماترک می گویند که اولین قدم در تقسیم آم گرفتن گواهی حصر و وراثت از شورای حل اختلاف است،برای چنین درخواستی داشتن استشهادیه ای با معرفی ورثه متوفی،گواهی مالیات بر ارثت و گواهی فوت لازم است

*لیست کردن اموال به جا مانده از متوفی را تحریر ترکه و سپس نوبت به تقسیم ترکه می رسد که نقطه ی پایانی پرونده است

*انتساب اتهام تبانی به وکیل جرم بوده قابل پیگرد قضایی است لذا هرگاه با چنین ادعایی مواجه شدید اولین شخصی که باید از این اتهام مطلع شود وکیل خودتان هست چراکه غالبا چنین اتهامی به بهانه وادار کردن طرف به سازش و رها کردن پرونده مطرح می شود

کد خبر 1564536

منبع: خبرآنلاین

کلیدواژه: ازدواج موقت وکالت

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۴۰۷۳۱۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

عروسی‌هایی بدون تالار و تشریفات

در روزگار کرونا کم کم برخی جوانان تابوی برگزاری یک مراسم مفصل با تعداد زیادی مهمان را شکستند و هنوز هم خیلی از آنان ترجیح می‌دهند پول‌شان را به‌جای مراسمی شلوغ و پرزرق و برق پس‌انداز کنند در این پرونده سراغ مزایای چنین تصمیمی رفتیم. - اخبار رسانه ها -

به گزارش گروه رسانه‌های خبرگزاری تسنیم، «ما عروسی بچه‌های اونا رفتیم، نمی شه که عروسی بچه ما نباشن»! دیالوگی تکراری از برخی پدر و مادرها که باعث می‌شد پای یک فامیل دور که سال‌ها ندیده بودیمش، به مراسم عروسی فرزند خانواده باز شود. در گام بعدی پدر می‌گفت حالا که فلانی هست، همکار من هم باشد و مادر می‌گفت همسایه‌مان در فلان محله به این بچه خیلی علاقه داشت و یکهو همه به‌خودشان می‌آمدند و می‌دیدند برای شیرینی 500 مهمان و برای شام حدود 300 مهمان را باید در یک تالار گران با چند رقم میوه، شیرینی، شیرکاکائو یا کافه‌گلاسه و... پذیرایی کنند. برای شام هم که جوجه حداقل ماجراست و چون به اصطلاح خشک است یا شاید کسی دوست نداشته باشد باید یک خورش کنارش باشد. خب وقتی این همه خرج مراسم و تالار شده حیف است عروس و داماد قبل از مراسم برای عکاسی به باغ نروند و یک گروه فیلم برداری هم از لحظه جوجه لُنباندن مهمانان و عسل دهان هم گذاشتن عروس و داماد فیلم نگیرند. تازه بهتر است حالا که فامیل هدیه می‌دهند به هرکدام یک گیفت داده شود. (هدیه‌ای که از طرف عروس و داماد داده می‌شود) و مدام به این جزئیات غیرضروری اضافه می‌شود. بماند که اگر یک زوج خیلی اهل نمایش باشند ممکن است فرمالیته، افتر و خیلی چیزهای جدید و عجیب دیگر هم به مراسم اضافه شود که هر کدام یک قصه متفاوت دارند و کلی هزینه. این‌طوری می‌شود که چنان داستان گره می‌خورد که جوانان یا سراغ ازدواج نمی‌روند؛ یا بعد از عقد اول، مراسم عروسی‌شان مدام به تعویق می‌افتد.

اما هنوز هستند جوانانی که چندان به این‌که بقیه جوانان فامیل چه کردند یا دیگران چه می‌گویند کاری ندارند؛ خط شکن نسل‌شان هستند برای ازدواج‌هایی ساده و در عین‌حال شیک که در آن خبری از خرج‌های زیاد نیست، خانواده دوطرف به زحمت نمی‌افتند؛ مراسم طولانی نیست و عروس و داماد هم حینش درگیر یک ماراتن چند روزه عجیب نمی‌شوند. یک مدل از این عروسی‌های ساده این است که دو خانواده به یک رستوران بزرگ یا تالاری ساده که کارکرد رستوران برای این مراسم دارد، برای ناهار یا شام دعوت می‌شوند. ساعتی بدون سروصدا و خودنمایی که چه کسی چه‌مقدار هدیه داده دورهم هستند و ناهار یا شامی می‌خورند و تمام. عروس و داماد هم ممکن است با کمک یک رفیق هنرمند که عکاسی و کمی ادیت بلد است در همان موقعیت خاطراتی ثبت‌کنند و هزینه‌های زیاد میوه، شیرینی، چند مدل غذا، آتلیه، فیلم بردار و لباس‌هایی را که حتی کرایه‌شان میلیونی است، پس‌انداز می‌کنند یا اگر پس‌اندازی ندارند توی خرج و قرض نمی‌افتند. هرچند می‌شود به چنین مراسمی بخش‌های کوچکی اضافه کرد یا آیتم دیگری از آن کم کرد. اما حرف این است که خانواده‌ها و فامیل باید اولویت را روی این‌که فرزندان‌شان زودتر ازدواج کنند و به‌خانه‌شان بروند، بگذارند و از ظواهر کم کنند و مشوق چنین تصمیم‌هایی باشند. در این پرونده سراغ این موضوع رفتیم؛ با یک زوج که ازدواجی ساده داشتند صحبت کردیم و پای صحبت یک مشاور نشستیم.     

ازدواج آسان؛ انتخابی نوین با آینده‌ای روشن؟

این باور رایج که شادی و خوشبختی زندگی‌مشترک وابسته به تجملات و تشریفات مراسم عروسی است، مغایر با واقعیت است

دکتر نجمه عابدی شرق|روان شناس‌بالینی -  ازدواج آسان، پدیده‌ای نوظهور در جامعه امروز ماست که با استقبال فزاینده‌ای از سوی بعضی جوانان روبه‌رو شده است. در این شیوه، زوجین با کنار گذاشتن تجملات و تشریفات رایج عروسی، مراسمی ساده و صمیمی برگزار کرده و زندگی‌مشترک خود را آغاز می‌کنند. اما این انتخاب چه تبعاتی برای آینده این زوج‌ها خواهد داشت؟ آیا سادگی در برگزاری عروسی، بر کیفیت زندگی مشترک آن‌ها تاثیر منفی می‌گذارد؟ آیا ممکن است در گذر زمان از این تصمیم خود پشیمان شوند؟ در ادامه به این سوالات پاسخ خواهیم داد.

این انتخاب باید آگاهانه باشد

ازدواج آسان، به عنوان یک انتخاب آگاهانه، می‌تواند نویدبخش زندگی مشترکی پایدار و پربار باشد. زوج‌هایی که با تفکری منطقی و با در نظر گرفتن شرایط خود، اقدام به ساده برگزار کردن عروسی می‌کنند، از همان ابتدا زندگی مشترک خود را بر پایه صداقت، درک متقابل و مدیریت صحیح هزینه‌ها بنا می‌نهند. این امر می‌تواند زمینه‌ساز ثبات و آرامش در زندگی آن‌ها باشد. از سوی دیگر، سادگی در برگزاری عروسی به معنای نادیده گرفتن شور و اشتیاق جوانی یا احترام نگذاشتن به سنت‌ها و آداب و رسوم نیست بلکه می‌توان با خلاقیت و ابتکار، مراسمی زیبا و در عین حال ساده و کم‌هزینه برگزار کرد که خاطره‌ای خوش برای زوجین و مهمانان به ارمغان بیاورد.

تاثیر عروسی ساده بر کیفیت زندگی‌مشترک

برخلاف تصور برخی، سادگی در برگزاری عروسی هیچ ارتباطی به کیفیت زندگی‌مشترک در آینده ندارد. این امر که شادی و خوشبختی زندگی مشترک وابسته به تجملات و تشریفات عروسی است، باوری نادرست و مغایر با واقعیت است. موفقیت و شادکامی در زندگی‌مشترک، ریشه در عواملی عمیق‌تر مانند عشق، تعهد، درک متقابل، احترام و صبر دارد. زوجینی که با درک این موضوع، زندگی‌مشترک خود را بر پایه این ارزش‌ها بنا می‌کنند، فارغ از تشریفات و هزینه‌های گزاف عروسی، طعم خوشبختی واقعی را خواهند چشید.

احتمال پشیمانی از برگزاری عروسی ساده؟

احتمال پشیمانی از هر تصمیمی در زندگی، تا حدی وجود دارد اما درخصوص ازدواج آسان، این احتمال به مراتب کمتر است چراکه زوجینی که این مسیر را انتخاب می‌کنند، با آگاهی کامل و با در نظر گرفتن شرایط خود، تصمیمی سنجیده و منطقی گرفته‌اند. علاوه بر این، سادگی در برگزاری عروسی به معنای صرف‌نظر کردن از تمام خواسته‌ها و علایق نیست. زوجین می‌توانند با برنامه‌ریزی و مدیریت صحیح، در چارچوب توان مالی خود، مراسمی مطابق با سلیقه و علایق خود برگزار کنند و از آن لذت ببرند.

خانواده‌ها را چطور متقاعد کنیم؟

متقاعد کردن خانواده و اطرافیان برای انتخاب ازدواج آسان، معمولا می‌تواند چالش‌برانگیز باشد چرا که بسیاری از افراد، تجملات و تشریفات عروسی را جزئی جدایی‌ناپذیر از این امر می‌دانند. در این زمینه، صبر، صداقت و گفت‌وگوی منطقی، کلید موفقیت است. زوجین می‌توانند با شرح دلایل و انگیزه‌های خود از انتخاب ازدواج آسان و همچنین بیان مزایای این شیوه، نظر اطرافیان را به این موضوع جلب کنند. مهم‌ترین نکته این است که زوجین در تصمیم خود قاطع باشند و به باورها و ارزش‌های خود ایمان داشته باشند. اطرافیان هم دیر یا زود، احترام و درک لازم را نسبت به این انتخاب خواهند داشت.

واکنش اصولی به مخالفت‌ها

در مواجهه با مخالفت‌ها و انتقادات، حفظ آرامش و احترام به نظرات دیگران، امری ضروری است. زوجین می‌توانند با سعه صدر به صحبت‌های مخالفان گوش داده و به سوالات و ابهامات آن‌ها پاسخ دهند. تبادل نظر و گفت و گوی سازنده می‌تواند به درک متقابل و احترام بیشتر بین طرفین کمک کند. در نهایت، به یاد داشته باشید که ازدواج، آغاز مسیری مشترک در زندگی است. زوجین باید با اتکا به یکدیگر و با در نظر گرفتن خواسته‌ها و نیازهای هم، بهترین تصمیمات را برای زندگی مشترک خود اتخاذ کنند و اجازه ندهند نظرات و انتقادات دیگران، مسیر آن‌ها را تغییر دهد. 

ماجرای مراسمی شیک و ساده، بدون نگرانی از بدهی‌‌های بعدی 

گفت‌‌وگو با عروس 21 ساله‌‌ای که بدون یک مراسم متداول زندگی‌‌اش را شروع کرده و در کنار شوهرش و بدون انتظار از خانواده‌‌ها از پس کارها و حتی خرید وسایل برآمده‌‌اند 

هر‌‌قدر هم از مزایای چنین مراسم ساده‌‌ای بگوییم بازهم تا پای صحبت کسانی‌‌که خودشان چنین اتفاقی را تجربه کردند، ننشینیم فایده‌‌ای ندارد. ضحی‌‌سادات و سید مجتبی به‌‌تازگی بزرگ ترهای فامیل را برای ناهار به یک رستوران خوب دعوت کردند، دخترخاله عروس با دوربینش عهده‌‌دار ثبت خاطرات شده و در فضایی ساده و صمیمی یک مهمانی خودمانی را برگزار کردند. سراغ این عروس 21 ساله رفتیم که رشته مشاوره خوانده و به تازگی با مجتبی 22 ساله که مدیریت کسب‌‌وکار خوانده ازدواج کرده است تا از کم و کیف چنین مراسمی بگوید. 

دل‌‌مان مراسمی دور از چشم‌‌وهم‌‌چشمی می‌‌خواست

از ضحی می‌‌پرسم که ایده برگزاری چنین مراسمی چطور به ذهن‌‌تان رسید؟ می‌‌گوید: «همیشه دل‌‌مان می‌‌خواست که یک مراسم ساده، صمیمی و به‌‌دور از چشم‌‌وهم‌‌چشمی داشته باشیم؛ پس تصمیم گرفتیم فقط یک ناهار بدهیم و مراسم‌‌مان هیچ تجملی نداشته باشد. تعداد مهمانان هم کم باشد تا جمع خودمانی‌‌تر شود». او در پاسخ به‌‌این‌‌که دلیل چنین انتخابی چه بود؟ مثلاً می‌‌خواستید زودتر به‌‌خانه خودتان بروید؟ می‌‌گوید: «خب هنوز خانه‌‌مان آماده نبود پس اولویت‌‌مان این نبود زودتر برویم سر خانه و زندگی‌‌مان ولی دل‌‌مان می‌‌خواست یک مراسم خوب بگیریم؛ جوری‌‌که خیلی هزینه نداشته باشد؛ در عین‌‌حال شیک باشد و بتوانیم بقیه پول‌‌مان را پس انداز کنیم. به‌‌ویژه این‌‌که امکان نداشت پول دیگری مثل وام ازدواج و... دست‌‌مان بیاید و بتوانیم پس‌‌انداز کنیم. پس تصمیم گرفتیم همه‌‌اش را در یک شب خرج نکنیم. خلاصه طوری برنامه‌‌ریزی کردیم که هم خوش بگذرد؛ هم باب میل‌‌مان باشد».  

خیلی‌‌ها نگران بودند بعداً پشیمان شویم 

ضحی‌‌سادات که به‌‌خاطر رشته تحصیلی‌‌اش دستی بر آتش موضوعات مرتبط با خانواده دارد، درباره واکنش اطرافیان می‌‌گوید: «قبل از مراسم همه به شدت مخالف بودند و می‌‌گفتند نمی‌‌شود بدون عروسی بروید سر زندگی‌‌تان. به‌‌خاطر این‌‌که مهمانی ما در رستوران بود من هم قرار نبود لباس متداول عروسی بپوشم و به یک لباس شیک و سفید بسنده کردم؛ برای همین بعضی از بزرگ ترها می‌‌گفتند ما آرزو داریم تو را در لباس عروسی ببینیم. البته یک سری وقتی ماجرا را فهمیدند در ظاهر تشویق می‌‌کردند و دلگرمی می‌‌دادند اما پشت سر به دیگران می‌‌گفتند که نگران هستند اگر ما عروسی به شکل مرسوم نگیریم مدتی بعد پشیمان شویم و برای همین مدام از طرف همه تماس داشتیم تا نظرمان تغییر کند. در آن شرایط به‌‌جای تمرکز روی کارهای مهم‌‌تر، مجبور بودیم به خیلی‌‌ها توضیح بدهیم که تصمیم‌‌مان را گرفتیم و دلیلی نمی‌‌بینیم اول زندگی یک خرج بزرگ داشته باشیم. هرچند هزینه همان ناهار هم کم نبود.» 

واکنش‌‌ها بعد مراسم متفاوت بود 

اما انگار ورق ماجرا برای این زوج خوشبخت بعد از برگزاری مراسم که حدود دو هفته قبل بوده به‌‌کلی برگشته؛ عروس‌‌خانم دراین‌‌باره می‌‌گوید: «عروسی ما تفاوت‌‌های زیادی با بقیه داشت؛ به‌‌طور مثال قرار نبود لباس عروسی بپوشم چون تصمیم داشتیم که آقایان و خانم‌‌ها همه در یک سالن باشند اما یکهویی تصمیم‌‌مان عوض شد و رفتیم سراغ یک لباس عروس پوشیده با روسری بلند. خب این تفاوت‌‌ها قبلش غافلگیرانه بود اما همه بعد مراسم از جزئیات مراسم مثل سادگی و حتی نوع پوشش عروس و داماد خوش‌‌شان آمد و حتی یکی از نزدیکان که ابتدا چندان موافق نبود بعد از برگزاری شیک مراسم ما ترغیب شده بود ازدواج تنها پسرش را به همین سبک برگزار کند.»

از کاری که می‌‌کنیم مطمئن بودیم    

از عروس می‌‌پرسم نگران نبود بعداً پشیمان شود که خیلی کارها را نکرده؟ به‌‌طور مثال آتلیه نرفته و... ضحی در واکنش به این سوال می‌‌گوید: «من و مجتبی همیشه دل‌‌مان یک چنین مراسمی می‌‌خواست و خیلی راجع به آن صحبت کرده بودیم تا به این نتیجه رسیدیم. وقتی مطمئن بودیم پس دقیقاً همان تفکراتی را که همیشه داشتیم اجرا کردیم. به‌‌نظر من مراسمی خوب و خاطره انگیز می‌‌شود که به همه خوش بگذرد نه این‌‌که یک عده به‌‌خاطر هزینه‌‌ای که انجام شده نگران بدهی‌‌ها باشند. اصلاً مراسمی خوب است که باب دل عروس و داماد باشد چون آن روز، روز آن‌‌هاست».

تفاوت ازدواج ما فقط در مراسمش نبود 

بد نیست بدانید ضحی و مجتبی فقط یک مراسم متفاوت برگزار نکردند و حتی در بقیه مراحل این ازدواج هم مصمم بودند همه کارها با خودشان باشند. حرف‌‌های این عروس 21 ساله را در این باره بخوانید: «ما از اول که تصمیم به ازدواج گرفتیم دل‌‌مان می‌‌خواست خودمان پای انتخابی که کردیم باشیم، یعنی همه کارها را خودمان انجام بدهیم. هم خرید جهیزیه و هم مراسم عروسی و ... یعنی معتقد بودیم ما تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم پس نباید بقیه را در خرج و زحمت بیندازیم، پس نه توقع طلا و سرویس از خانواده داماد داشتیم؛ نه توقع خرید جهیزیه از خانواده عروس و به هر دو طرف گفتیم ما خودمان هر چیزی را لازم باشد، تهیه می‌‌کنیم؛ بقیه هم در قالب هدیه اگر خواستند چیزی بدهند نه این‌‌که زیر فشار بروند. الان هم با حقوق کارمندی و معمولی همسرم کم کم شروع به خرید قسطی وسایل کردیم و با پشتوانه وام ازدواج‌‌مان به لطف خدا همه چی به خوبی انجام شد و تا حالا مشکلی نداشتیم؛ در یک کلام این‌‌که خدا واقعاً برای‌‌مان برکت و روزی رساند.»  

منبع: خراسان

انتهای پیام/

دیگر خبرها

  • ذوق خانم بازیگر برای ازدواج با مهران مدیری!
  • ذوق خانم بازیگر برای ازدواج به مهران مدیری!
  • مراسم بزرگداشت مرحومه خانم معصومه حائری ویژه خانم ها/ 5شنبه، حسینیه شماره2 جماران
  • ختم غائله‌ی شهرنو ؛ «چند نفر از خانم‌های‌ خیلی جوان اش را به کارمندان خودمان دادیم»
  • در این روستا یک شب در سال همه کوفته می خورند | مراسم «اوکوز قوربانی» در روستای اسفنجان شهرستان اسکو
  • جشن عروسی دختر ناصرالدین‌شاه؛ ۱۳۰ سال قبل + عکس
  • فعالیت ۱۵۰۰ پاکبان در ۳۶ شهر استان گلستان
  • عروسی‌هایی بدون تالار و تشریفات
  • پشت پرده اسلام آوردن سرمربی پرتغالی سپاهان | پای ازدواج با بازیگر ایرانی در میان است | رازی که پیراهن خانم بازیگر فاش کرد (عکس)
  • روایت سرمربی سپاهان از مسلمان شدن و ازدواج با خانم بازیگر