Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «عصر ایران»
2024-04-30@00:51:30 GMT

مهری و مازیار: شرط نازنین برای ازدواج موقت

تاریخ انتشار: ۱۸ خرداد ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۸۱۹۷۶۲۹

مهری و مازیار: شرط نازنین برای ازدواج موقت

در مسیر زندگی روایتی است واقعی از عباس پازوکی نویسنده و روانشناس که تلاش کرده با تغییر نام مراجعین اش، داستان های واقعی زندگی مردان و زنان این سرزمین را از بیرون زندگی آنان و بدون قضاوت برای "عصرایران" بنویسد. روایت هایی که شاید بتوانند به اصلاح اشتباهات و بهبود زندگی خیلی ها کمک کنند.



 مازیار و نازنین از رستوران خارج شدند و از هم خداحافظی کردند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

آن طرف ماجرا یعنی مهری به دلیل ناراحتی عمیقی که از همسرش داشت، با اینکه شب از نیمه گذشته بود حاضر به خوردن شام نبود و در مقابل اصرارهای مادرش، می گفت: میل به غذا ندارم.

مادر مهری اما با نوازش موهای دخترش در حالی که کنار تختش نشسته بود گفت: دخترم! چرا با خودت این کارو می کنی؟ چرا اینقدر خودتو اذیت می کنی؟ یه بحثی پیش آمده تمام شده. بین همه ی زن و شوهرا بحث پیش میاد. دیگه این حرفا رو نداره.

مهری: نه مامان، صحبت از ناراحتی این یکی دو شب نیست. صحبت از اینه که چقدر باید بگذره تا یک مرد زن خودشو بشناسه و درکش کنه؟

مادر: خوب عزیز دلم، چه کار کرده که فکر می کنی درکت نکرده؟

مهری: مثلا همین مهمونی دیشب. بهم میگه تو پرخاشگر میشی گاهی اوقات. خوب شوهر من بعد از هفت سال نباید بفهمه بعضی وقتا تو ماه پیش میاد که زنش حالت عادی نداره و ممکنه بی حوصله باشه؟ نباید اینو درک کنه؟ به جای اینکه به ناراحتی من گیر بده، باید بگه این زن با وجود اینکه تو عادت ماهیانش هست و حالش خیلی خوب نیست، برای من مهمونی گرفته، تولد گرفته.

مادر: مادرجان! همه ی مردا همین هستند. مگه بابات بعد این همه سال زندگی اینا رو فهمید که توقع داری شوهرت بفهمه؟ ول کن این حرفا رو، برو زندگیتو کن. امشب اشتباه کردی باهاش نرفتی. ای کاش می رفتی. هیچ وقت مردتو اینجوری تنها نذار. فکر می کنی امشب نرفتی خونت، اون رفته غصه می خوره؟ یا براش درس عبرت میشه؟ یا می فهمه چرا عصبی هستی؟ میره الان یا می خوابه، یا یه چیزی می خوره یا با یکی دیگه ... اصلا هم بهت فکر نمی کنه. برو خونت، دو روزم حرف نزدید اشکال نداره. بالاخره درست میشه. اما وقتی نمیری خونه، برات سخت تر میشه.

بالاخره صحبت های یواشکی مهری و مادرش باعث شد مهری تصمیم بگیرد که فردا صبح برگردد به منزل خودش. اندکی بعد، با آرامشی که مادر به او داده بود، به خواب رفت.

مازیار اما کلا حواسش از مهری پرت شده بود و تمام فکرش شده بود نازنین. حالا که نازنین گره سرمایه گذاری را باز کرده بود و امشب را با هم قلیان کشیده بودند، مازیار فکر می کرد یک دوست خوب، با شخصیت و پولدار پیدا کرده که می تواند هم شریک کاری او باشد و هم شریک احساسی اش. همین که نازنین دعوت مازیار را قبول کرده بود و ساعتی را با او در رستوران گذرانده بود می توانست نشانه ای باشد از پاسخ مثبت نازنین به مازیار.

صبح فردا مازیار خیلی خوشحال و سرحال دوش گرفت و به طرف دفتر شرکت حرکت کرد، وقتی به دفتر شرکت رسید سعی کرد همه چیز را مرتب کند. چون ساعت ده با همکارش مهندس بهمنی و نازنین در محل شرکت قرار داشت که قرارداد کار را بنویسند و همکاری شان را آغاز کنند.

نازنین هم سر ساعت ده به دفتر مازیار رسید و البته بر عکس دیشب خیلی رسمی با مازیار برخورد کرد. سعی کرد در جلسه مو را از ماست بکشد و سر بند به بند قرارداد کلی با مازیار و مهندس بهمنی بحث کرد و سرانجام هم بندهای مورد تاکیدش را در قرارداد گنجاند. مازیار اما خیلی از این رفتار نازنین خوشش نیامده بود. او پیش بینی می کرد صحبت های صمیمانه ی دیشب سبب انعطاف نازنین در قرارداد می شود و حالا جدیت نازنین، روی دیگر او را نشانش می داد. رویی که بسیار جدی و قاطع است و هیچ اثری از صمیمیت و دوستی در آن نیست.

بالاخره پس از ساعتی بحث و گفت و گو نازنین و مازیار قرارداد شراکت کاری را امضاء کردند و نازنین اولین چک سرمایه گذاری اش را در وجه مازیار نوشت و پس از دریافت رسیدهای مربوطه، از دفتر مازیار خارج شد. حالا مازیار خیالش از بابت مشکل کاری اش حل شده بود و این می توانست نوید بخش بازگشت روزهای خوش کاری برای او باشد. انگار دنیا را جور دیگری می دید. مثلا تا دو شب پیش اگر مهری به او می گفت بالای چشمت ابروست، ناراحت می شد. اما مازیار چنان شاد و ریلکس شده بود که با خودش فکر می کرد چرا مهری را به خاطر مسائل الکی ناراحت کرده و چرا آن روز تولد برای مهری پیام های پر از خشم و ناراحتی فرستاده است. اصلا چرا منشی اش را اخراج کرده بود؟ گویا حل مشکلات مالی مازیار، از او یک آدم متفاوتی ساخته بود که دنیا رو جور دیگری می دید.

مازیار تلفن را برداشت و زنگ زد به خانم رحیمی تا از او دلجویی کند. اما او گوشی را برنداشت. برایش از واتس اپ پیام فرستاد و نوشت: " سلام خانم رحیمی. امیدوارم حالتون خوب باشه. از بابت رفتارهای بد اون روزم معذرت می خوام. به خاطر مشکلاتی که خودتون هم در جریان هستید خیلی عصبی و ناراحت بودم و متاسفانه رفتار خوبی با شما نکردم. "

خانم رحیمی: سلام، امیدوارم مشکلتون بر طرف بشه.

مازیار: مشکل که داره برطرف میشه. می خواستم دعوت کنم برگردید سر کارتون.

خانم رحیمی: اگر مشکلتون برطرف شده، لطفا حقوق عقب افتاده ی منو به کارتم واریز بفرمایید.

مازیار: اون که حتما. اما انشاالله از فردا صبح تشریف بیارید سر کارتون.

خانم رحیمی: متاسفانه امکان همکاری با شما رو ندارم. الان مشکلتون حل شده، اما ممکنه در آینده هم کار به مشکل بخوره و دوباره شما همون برخوردها رو بکنید. پس بهتره به فکر منشی جدیدی باشید.

مازیار که فکر نمی کرد منشی سابقش اینقدر محکم به او جواب منفی بدهد خشمگین شد و در جوابش نوشت: "اوکی به جهنم! چیزی که زیاده منشی" بعد هم شماره ی خانم رحیمی را بلاک کرد و شماره اش را از گوشی اش پاک کرد تا دیگر هیچ وقت به او پیامی ندهد.

پاسخ های خانم رحیمی بنزین روی آتش عقده های حقارت مازیار ریخت. مازیار همیشه دوست داشت که همه به قدرت او اذعان کنند و در برابر حرف هایش کوتاه بیایند.  حالا که مازیار خودش با منشی اش تماس گرفته بود  و او این چنین پاسخ داده بود، به نظر مازیار یک اشتباه از سوی خودش بوده است. مازیار با خودش گفت: اصلا چرا فردی موفق و با سواد مثل من باید به یک منشی زنگ بزند و از او دعوت به کار کند؟ خودم باید شأن خودم را رعایت کنم و این جور آدم ها را تحویل نگیرم.

مازیار اما همچنان از بابت حل مشکلات کاری اش خوشحال بود و با خودش فکر کرد ای کاش مهری هم الان کنارش بود و از اینکه مشکلاتش حل شده با خبر می شد. اما با توجه به رفتار دیشب مهری و پاسخ های امروز خانم رحیمی، دلش نیامد تلفن را بردارد و به مهری زنگ بزند. چون با خودش گفت شاید مهری مثل دیشب با او برخورد کند.

مازیار پس از انجام دادن کارهایش و سپردن کارهای اجرایی به مهندس بهمنی، به سمت منزل راه افتاد تا پس از مدت ها، استراحت کند و تمام خستگی های این ماه ها را از تنش خارج کند. وقتی در خانه را باز کرد و مهری را داخل خانه دید، هم تعجب کرد و هم خوش حال شد.

مازیار: سلام. خوش اومدی!

مهری: ممنون، چه عجب زود اومدی. من خونه باشم، دیر میای؟

مازیار: نه کارام خوب پیش رفت، زود تمام شد و آمدم خونه استراحت کنم.

مهری: باشه. برو لباستو عوض کن بیا که ناهارم آماده است.

انگار همه چیز داشت برای مازیار خوب پیش می رفت و همه چیز با هم در حال درست شدن بود. جز یک حسی که مازیار را سر دو راهی گذاشته بود. او هفت سال با مهری زندگی کرده بود و او را دوست داشت. مهری زنی به شدت صادق و وفادار به مازیار بود و همیشه در همه ی سختی ها کنار مازیار ایستاده بود. اما مازیار داشت به نازنین هم احساس پیدا می کرد. نازنین زنی بود که در کار جدی و عاقل و موفق بود و در زندگی شخصی اش هم کسی نبود. پس مازیار پیش خودش فکر می کرد شاید بتواند جای خالی یک مرد را در زندگی نازنین پر کند. اما چطور؟ همین دو راهی، حسابی ذهن مازیار را مشغول کرده بود. به گونه ای که سر ناهار هم فکرش مشغول این بود که بالاخره مهری یا نازنین؟!

اصلا شاید مازیار دوست نداشت درست در شرایطی که رابطه ی خودش و نازنین خوب پیش می رود، مهری به خانه بر می گشت! شاید دوست داشت مهری حالا حالاها قهر کند و نیاید. اما وقتی به احساسش به مهری فکر می کرد، از اینکه او برگشته بود از صمیم قلب خوشحال می شد.

مازیار چند روزی با این حس  دو گانه ی مهری و نازنین سر و کله می زد. در نهایت هم با خودش گفت: هر دو با هم! یعنی مهری که هست و داریم زندگی می کنیم. نازنین را هم باید یک جوری راضی کنم تا با هم باشیم! پس تصمیم گرفت برای ناهار نازنین را به رستوران قبلی دعوت کند تا ناهاری با هم بخورند. وقتی نازنین دعوت مازیار را شنید، گفت: به چه مناسبتی؟ کارا که خوب پیش می ره و منم در جریانم. تازه بخواهیم درباره ی کارا صحبت کنیم چرا رستوران؟ خوب میام دفتر شرکت.

مازیار اما اصرار کرد که موضوع مهم اما غیر کاری است و دوست دارد او را در رستوران ببیند. سرانجام برای ساعت 14 با هم قرار گذاشتند تا در همان رستوران قبلی، این بار ناهار بخورند. مازیار تا قبل از دیدن نازنین، بارها و بارها حرف هایی که می خواهد بزند را مرور کرد و خودش را آماده کرد. نازنین هم طبق معمول راس ساعت رسید. پس از چند دقیقه احوال پرسی و گپ و گفت و سفارش ناهار، نازنین گفت: خوب! بفرمایید بگید ببینیم مناسبت نهار امروز چیه؟

مازیار هم صداشو صاف کرد و در حالی که سعی می کرد خودش را کنترل کنه و شمرده حرفاش رو بزنه، گفت: راستش نازنین خانم! من مدت هاست با مهری مشکل دارم و شما هم در جریانش هستید. خوب تو زندگی هر کسی هم ممکنه پیش بیاد. اما تو این چند وقتی که شما رو دیدم و شناختم می بینم شما دقیقا برعکس مهری یک زن خودساخته و قوی و عاقلید. این عقلانیت شما را دوست دارم و میخواستم امروز بگم که بهتون علاقمند شدم.

نازنین اما از حرف های مازیار تعجب نکرد چون مدت ها بود حدس می زد مازیار چیزی می خواهد به او بگوید. اما او زن صبوری بود و اجازه داد وقتش برسد و مازیار خودش بگوید. او خیلی مسلط جواب مازیار را داد و گفت: ممنون از ابراز علاقتون. اما یه چیزی رو نگفتید. تکلیف مهری خانم این وسط چی میشه؟

مازیار: خوب نمی دونم الان...

نازنین: خوب، این چیزیه که باید بدونید.

مازیار: خوب میخوام اول نظرتون رو درباره ی خودم بدونم.

نازنین: من شما رو آدم محترمی دیدم و براتون احترام قائلم. اما هیچ وقت حاضر نیستم پامو وسط زندگی یکی دیگه بگذارم. خودم یک زن هستم و خط قرمزم رعایت حقوق زنان دیگر هست. چطور می تونم اینقدر بی انصاف باشم پامو بذارم وسط زندگی مهری؟

مازیار که پیش بینی این جمله رو کرده بود گفت: شما پاتو وسط زندگی کسی نمیذاری، وسط قلب من می ذاری. من فقط می خوام بذاری عاشقت باشم و دوستت داشته باشم. قلبی که خالیه و هیچ کس دیگری تو این قلب جایی نداره.

نازنین: یعنی میخوای بگی مهری رو دوست نداری؟

مازیار: نه!

نازنین: خوب چرا جدا نمی شی؟

مازیار: شرایطم جوری نیست که بتونیم از هم جدا بشیم اما بهت قول میدم پاتو وسط زندگی کسی نمی ذاری. من قصد ازدواج ندارم می خوام فعلا با هم دوست باشیم تا ببینیم بعدش چی میشه؟

نازنین: آقا مازیار! یا مهری رو دوست داری یا نداری. اگر نداری، خوب می تونی ازش جدا بشی و اگرم داری که خوب من جایی ندارم تو این زندگی.

مازیار: من مهری رو دوست ندارم، فقط نمی تونم ازش جدا بشم الان. می گم یه مدت با هم باشیم تا ببینیم چی می شه؟

نازنین: یعنی هم من باشم هم مهری؟

مازیار: مهری که نیست عملا. عملا فقط خودتی.

نازنین: باشه. فقط یک شرط دارم. اگه قبول کنی، منم قبول می کنم.

مازیار: باشه هر چی باشه قبول می کنم.

نازنین: اول شرطمو بشنو، بعد قبول کن.

مازیار: خوب بگو.

نازنین: برو همین امشب به مهری بگو. بگو که من از نازنین خلیلی خوشم آمده و میخوام صیغه اش کنم. این حق مهری هست که بدونه شوهرش می خواد با یکی دیگه باشه. همین طور که از من می خوای قبول کنم وارد زندگی ای بشم که یکی دیگه هم توش هست، برو به مهری هم بگو. ببین نظر اون چیه؟

مازیار: نمیشه که! چطوری بهش بگم. اصلا منطقی نیست این حرف.

نازنین: چه فرقی بین من و مهری هست؟ چطور توقع داری من قبول کنم وارد زندگی کسی بشم که یک زن تو اون زندگی هست. خوب اون زن هم بدونه یکی قراره وارد زندگیش بشه. به نظرم این جوانمردانه تر هست.

مازیار: دست شما درد نکنه، یعنی ما جوانمرد نیستیم؟

نازنین: من به شما جسارت نمی کنم. اما اعتقاد خودمو می گم. یک مرد اگه می خواد بره با یکی دیگه به طور صیغه ای باشه یا هر چیز دیگه ای بره این کارو بکنه. منتها قبلش به زن اولش بگه. بگه خانم! من میخوام یکیو بیارم تو این زندگی. اون زن یا قبول می کنه یا نمی کنه . یا می مونه تو این زندگی یا میره؟ به نظر شما این حق مهری نیست؟

گفت و گوی مازیار و نازنین، اصلا آن طور که مازیار می خواست و پیش بینی کرده بود پیش نرفت... .

ادامه دارد...


مهری و مازیار/1 : محاکمه ذهنی
مهری و مازیار/2 : چت شبانه
مهری و مازیار/3 : خاطرات خانم خلیلی
مهری و مازیار/4 : داماد معتاد بود...!
مهری و مازیار/5 : پایان زندگی مشترک نازنین و امیرعلی
مهری و مازیار/6 : نیت خوانی های آقای مدیر!
مهری و مازیار/7 : کیک تولد با تصویر شرک و فیونا!
مهری و مازیار/8: جشن تولد با طعم بدگمانی!
مهری و مازیار/9: جنگ و صلح
مهری و مازیار/10: یک اتهام سنگین
مهری و مازیار/11: از بی اعتنایی همسر تا قلیان در آلاچیق

***
از همین نویسنده:

نبرد سخت(1): مهران و مادر بزرگ
نبرد سخت(2): اول گوشی خاموش شد
نبرد سخت(3): کاش دکترش کمی گوش می کرد!
نبرد سخت(4): شد، آنچه نباید می شد...
نبرد سخت(5): غريبانه ترين مراسم تدفين
نبرد سخت(6): نخستین علائم کرونا، آن هم با اکسیژن نرمال و بدون تب!
نبرد سخت(7): تو کرونا نداری اما ...
نبرد سخت(8): کاهش 15 درصدی لنفوسیت/ تو کرونا مثبت هستی!
نبرد سخت(9): مطمئن شدم قرنطینه در منزل بهتر از بستری شدن در بیمارستان است
نبرد سخت(10): با تمرینات ذهن آگاهی بر تنفس و اکسیژن رسانی به بدنم متمرکز شدم (+فایل صوتی آرامش)
نبرد سخت (قسمت آخر): پیروزی

  لینک کوتاه: asriran.com/0034Qq

منبع: عصر ایران

کلیدواژه: مهری و مازیار صیغه مهری و مازیار مازیار اما خانم رحیمی وسط زندگی نبرد سخت یکی دیگه خوب پیش قبول کن ی مهری

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.asriran.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «عصر ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۸۱۹۷۶۲۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

بهره مندی بیش از ۳۶۰ هزار نفر از خدمات روانشناختی و مشاوره بهزیستی مازندران

 

به گزارش خبرگزاری صداوسیمای مازندران، ‌‌ مدیرکل بهزیستی مازندران ضمن گرامیداشت روز روانشناس و مشاوره ، با اشاره به نقش روانشناسان در ایجاد جامعه سالم از نظر جسمانی و روانی، گفت: اکنون ۲۱۲ مرکز مشاوره و خدمات روانشناختی در استان در راستای ارائه مشاوره تخصصی در زمینه‌های فردی و خانوادگی، ازدواج، پیشگیری از آسیب‌های اجتماعی، تحصیلی، ارتقاء توانمندی‌های معنوی، اخلاقی و فکری و ... فعالیت دارد.

دکتر فریبا بریمانی به خدمات حضوری و غیر حضوری مشاوره و روانشناختی اشاره کرد و افزود: پارسال ۱۶۶ هزار و ۳۰۱ نفر با مراجعه به مراکز مشاوره و خدمات روانشناختی از متخصصان مراکز بهزیستی خدمات دریافت کردند و  ۱۹۴ هزارو ۵۶۸ نفر  هم در تماس با ۱۴۸۰ "صدای مشاور"، برای رفع مشکلات روانشناختی در زمینه‌های فردی و خانودگی، کودک و نوجوان، تحصیلی، شغلی، مشاوره قبل از ازدواج، مشاوره طلاق، توانایی تصمیم گیری صحیح و مناسب و همچنین تقویت مهارت‌های زندگی و مهارت‌های بین فردی  از خدمات مشاوره تلفنی بهره‌مند شدند.

بریمانی، از ارائه آموزش به بیش از هشت هزار و ۳۰۰  جوان در آستانه ازدواج اشاره و خاطرنشان کرد: پارسال ۱۴ هزار و ۹۹ زوج مازنی برای افزایش استحکام روابط زوجین در کلاس‌ها ودر کارگاه‌ها و جلسات آموزشی پیش از ازدواج شرکت کردند

مدیر کل بهزیستی استان ارتقای سلامت و توانمندسازی روانشناختی زوجین، افزایش رضایتمندی زندگی زناشویی و تحکیم بنیان خانواده را از جمله اهداف برنامه‌های پیشگیرانه و ارتقایی سازمان بهزیستی در حوزه خانواده برشمرد و گفت: در این راستا در سالی که گذشت ۱۵۴۱۱ نفر از آموزش زندگی خانواده و ۴۴۰۹۹ نفر از آموزش‌های مهارت‌های زندگی بهره‌مند شدند.

بریمانی،  انتخاب همسر و ازدواج را از بعد اجتماعی و فردی برای افراد جامعه، مرحله مهم و حساسی دانست و ادامه داد: ۹۶۸۰ نفر پارسال  از مراکز مشاوره سراسر استان برای ازدواج و انتخاب همسر خدمات مشاوره‌ای دریافت کردند.

مدیرکل بهزیستی مازندران به  خدمات مشاوره طلاق در مراکز بهزیستی نیز اشاره کرد و افزود: پارسال ۴۶ هزار و ۳۶۱ زوج در مراکز مشاوره، خدمات مشاوره‌ای دریافت کردند که از این تعداد پرونده بیش از ۲۳ درصد منجر به سازش شده است و عمده‌ترین دلایل طلاق نیز عدم مسوولیت پذیری، بی توجهی، کمبود مهارت‌های زندگی، اعتیاد، خیانت و سو ظن، خشونت و دخالت اطرافیان بود.

دیگر خبرها

  • برپایی جشن ازدواج ۲۳ پاسدار در سردشت
  • اتفاقی که باعث شد مورایس مسلمان شود
  • ماجرای مسلمان شدن مورایس؛ ازدواج با دختر ایرانی
  • بهره‌مندی ۳۶۰ هزار نفر از خدمات روانشناختی در مازندران ‌
  • عروسی‌هایی بدون تالار و تشریفات
  • بهره مندی بیش از ۳۶۰ هزار نفر از خدمات روانشناختی و مشاوره بهزیستی مازندران
  • بهره‌مندی بیش از ۳۶۰ هزار نفر از خدمات مشاوره بهزیستی مازندران
  • ۲۳ درصد پرونده های مشاوره طلاق در مازندران منجر به ساز شد
  • پشت پرده مسلمان شدن مورایس سرمربی سپاهان
  • تصمیم بزرگ: مورایس چگونه مسلمان شد